سفارش تبلیغ
صبا ویژن

























عاشق دل شکسته...؟

 
 

 
به سادگی کلماتت نگاه نکن! زیبایی سخن، تنها اغراق در توصیف نیست
 
 
بنگر، وقتی که می گویی " دوستت دارم " چه کرده ای!؟ زمان و زمین را با دو کلمه به شوق در آورده
 
 
ای.
 
 
گاهی ساده گفتن هم هنر میخواهد، کار هر کس نیست، ساده دلربایی کردن، ساده نگاه کردنو
 
 
عاشقی کردن.
 
 
 خدا می داند ساده گفتن به تمام دنیا می ارزد وقتی عشق از کلماتت جاری باشد. 
 
 
 مست می شود هرکس، وقتی تو ساده او را با عشق صدا می زنی و جرعه ای او را مهمان دوستت
 
 
دارم ها می کنی. 
 
 
می بینی، ساده گفتن هم هنر می خواهد؟ چه زیباست و چه عاشقانست وقتی کلماتت لبریز از میِ
 
 
عشق باشد.
 
 
پس عشقتت را ساده بیان کن، برای کسی که معنای دوست داشتن را بداند و لیاقت آن را داشته
 
 
باشد.
  
 
اگر باور داری، پس از این لحظه زندگی را داشته باش.

نوشته شده در پنج شنبه 91/11/26ساعت 11:18 صبح توسط سعید نظرات ( ) | |


اگــه گریــه کردنـــم فــرقــی نــداره

اگــه دوسـتــــ داشتـــن مــن مــعــنــی نــداره

اگــه بـــا مــن بـــودنــ عــالــمی نــداره

بـــــاشــه مــیــرمــ


اگــه یــادتــــ نــمــیـاد روزاِِِِِِِِیـــــــ عــشـقــو
اونــ هــمیه نـــامــه که دلــــ بــــراتــــــ نــوشـــتـــو
اگــه مـیـــزاریـــ بــه پــای ســرنــوشــتو

بـــــاشــه مــیــرمــ


مــیرمــو عـــشقـو از تــو یــاد مــی گـــیرمـــ
کـــه گــذاشــتــی بــرمــو راحــتــ بــمیـــرمـــ

بـــــاشــه مــیــرمــ


بـــــاشــه مــیــرمــ کـــه دیــگــه تـــورو نــبــیــنــــم
تــو نـــبــاشــی چـــشــم بـــه راهــه کــی بــشـیـــنـم

بـــــاشــه مــیــرمــ


اگــه راحـتـــــــــ میــشی بــا رفــتنــ مــن
اگــه خــوبــ نـیـســـتـــ بــا تـــو راه رفـــتـنـ مــن

بـــــاشــه مــیــرمــ


اخــریــن بــاره کــه میــبــیــنــی منـــو
مـــیرمــو دیـــگه نــمی بیــنیـــ مــنو

بـــــاشــه مــیــرمــ


نوشته شده در دوشنبه 91/11/23ساعت 9:27 صبح توسط سعید نظرات ( ) | |

 

رفتم نشستم کنارش گفتم :



برای چی نمیری گـُلات رو بفروشی ؟



گفت : بفروشم که چی ؟ تا دیروز می فروختم که با پولش



آبجی مو ببرم دکتر دیشب حالش بد شد و مُرد ،



با گریه گفت : تو می خواستی گـُل بخری ؟



گفتم : بخرم که چی ؟ تا دیروز می خریدم برای عشقم



امروز فهمیدم باید فراموشش کنم...! اشکاشو که پاک کرد



یه گـل بهم داد گفت :بگیر باید از نو شروع کرد



تو بدون عشقت ، من بدون خواهرم . . .

 


نوشته شده در شنبه 91/11/21ساعت 6:15 عصر توسط سعید نظرات ( ) | |

________________@@@@@
________________@@@@@
________________@@@@@
_______ ________@@@@@
________________@@@@@
________________@@@@@
________________@@@@@
________________@@@@@
________________@@@@@
________________@@@@@
__@@@@@@@@@@@@@@
__@@@@@@@@@@@@@@
___________________
_________@@@@@@@
_____@@@@@@@@@@@
___@@@@@______@@@@@
__@@@@@_________@@@@@
_@@@@@___________@@@@@
_@@@@@___________@@@@@
_@@@@@___________@@@@@
__@@@@@_________@@@@@
___@@@@@______@@@@@
______@@@@@@@@@@@
_________@@@@@@@
_____________________________
__@@@@@____________@@@@@
___@@@@@__________@@@@@
____@@@@@________@@@@@
_____@@@@@______@@@@@
______@@@@@____@@@@@
_______@@@@@__@@@@@
________@@@@@@@@@@
_________@@@@@@@@@
__________@@@@@@@@
___________@@@@@@@
____________@@@@@@
________________________
____@@@@@@@@@@@@@
____@@@@@@@@@@@@@
_________________@@@@@
_________________@@@@@
_________________@@@@@
____@@@@@@@@@@@@@
____@@@@@@@@@@@@@
_________________@@@@@
_________________@@@@@
_________________@@@@@
____@@@@@@@@@@@@@

?????smsjokbahal.blogfa.com?????

دو تا آبادانی به هم می رسن. اولی می گه: جات خالی دیروز رفتم شکار هفت تا خرگوش چهار تا آهو سه تا شیر شکار کردم.دومی میگه: همش همین؟اولی می گه: بابا، آخه با یک تیر مگه بیشتر از اینم می شه؟دومی میگه : تازه تفنگم داشتی؟

?????smsjokbahal.blogfa.com?????

دختره اومده بود مغازه دوستم،گفت سی دی آهنگم رایت
میکنید؟ گفتم آره، چه سبک آهنگی مد نظرتونه؟ گفت "
یه
سی دی آهنگ بی صدا میخواستم ". منظورش بیکیم بود .
منم
یه سی دی خام بهش دادم بره گوش کنه حالشو ببره.

?????smsjokbahal.blogfa.com?????

رفته بودم دستشویی که یه دف عه بابام اومد درو محکم زد.منم هول شدم با عصابانیت داد زدم 2دقیقه اومدم دستشویی کوفتم کردی.
بابام در اوج متانت فرمود: بخور بابا نوش جونت

?????smsjokbahal.blogfa.com?????

یه بار بچه بودم تو خونه تنها بودم اومدم شکل عبدالباسط سوره حمدو یه

نفس بخونم وسطاش کبود شدم افتادم وسط خونه. نزدیک بود بمیرم

?????smsjokbahal.blogfa.com?????

بچه فامیلمون کلاس پنجمه
سوال امتحانی دادن خوارج چه کسانی بودند ؟
جواب داده : کسانی که در قدیم به خارج میرفتند !

?????smsjokbahal.blogfa.com?????

با دوستم جناق شکستیم

تو ده ثانیه بردم

نکبت میگه قبول نیست من حواسم نبود !

آخه الدنگ مگه اول قراره آلارم بزنه !؟

?????smsjokbahal.blogfa.com?????

واقعاً این استادا از کجا می فهمن ما کجا رو بلد نیستیم همون رو سوال می دن؟

?????smsjokbahal.blogfa.com?????

یخچال ما خوبیش اینه که همیشه آب یخ توش هست

بدیشم اینه که فقط آب یخ توش هست !

?????smsjokbahal.blogfa.com?????

خدا نکنه ادرس یجایی رو بلد نباشی!

همه از ادم ادرس همونجارو میپرسن

?????smsjokbahal.blogfa.com?????

خانومه تلفن زده به بابام

که ما یه دستگاهی میفروشیم که قیمت قبض برق رو تا 50% کاهش میده

بابام بهش گفت:

ممنون پسرم کنتور رو دستکاری کرده قبضمون 100% کاهش داشته

اگه خواستید نصف قیمت واسه شما حساب میکنیم !

?????smsjokbahal.blogfa.com?????

بچه: بابا نقاشیم قشنگه ؟

بابا: آره بابایی چی کشیدی ؟ !

بچه : یه گاوه داره علف میخوره !

بابا: پس علفش کو ؟

بچه : گاوه خوردش !

بابا: پس گاوش کو ؟

بچه : خب علفشو خورد رفت دیگه !!!



نوشته شده در دوشنبه 91/11/16ساعت 1:25 عصر توسط سعید نظرات ( ) | |

 

شهریور 1381 بود که با یه دختر آشنا شدم . از راه تلفن . آخه اونقدر مغرور بودم که هیچ وقت غرور مردونم بهم اجازه نمی داد که از راه متلک بار کردن دخترا توی خیابون برای خودم دوست پیدا کنم . هر چند که به خاطر این غرور 3 سال توی غم عشق دختر همسایمون سوختم و با اینکه می دونستم اونم منو می خوادولی هیچ وقت به خودم اجازه ندادم که برم باهش حرف بزنم . از آخر هم پرید و رفت روی بوم یه نفر دیگه نشست . شاید اسم این غرور دیونگی باشه . اما این من بودم . من ...


نوشته شده در پنج شنبه 91/11/12ساعت 1:0 عصر توسط سعید نظرات ( ) | |

 

 

 

آخر شب بود . دقیقا وقت خواب ... اس ام اس رسید که فردا صبح میایی تماشای اعدام ؟!!! من بین خواب و بیداری بودم و فکر کردم دارم خواب میبینم . صبح در مسیر رسیدن به اداره از صحنه اعدام گذشتم . آن همه پلیس و سرباز و جمعیت ، وجود آن همه داربست منو یاد پیام دیشب انداخت . پس خواب نبوده ... همه چیز تمام شده بود . یکهو چیزی ته دلم فرو ریخت . فکر به اینکه دو نفر جلوی چشم همه اعدام شدند ! فکر به خانواده هاشون ، فکر به حسی که لحظه بالا رفتن داشتند ، فکر به اونی که مسئول اعدام بوده ، فکر به مردمی که مشتاق و دوربین به دست مشغول فیلم گرفتن هستند و فکرای دیگه ایی که نا خود آگاه منو غمگین کرد . قاعدتا باید خوشحال بود . باید متشکر بود از کسانی که حافظ جان و ناموس و امنیت ما هستند اما ....

حالا شایعات زیاد است ... می پرسم اعدام به چه جرم ؟!!! به جرم تجاوز به پسری 17 ساله ... یا نه 6 ساله ... به جرم آدم ربایی ...

در این که این افراد باید مجازات می شدند تردیدی نیست ، چرا که عدم برخورد جدی با کسانی که موجب نا امنی میشوند خطرات بیشتری به دنبال خواهد داشت . اما به نظر من خانه از پای بست ویران است . من فکر میکنم در هیچ شرایطی هیچ بنده ایی نمیتواند و این حق را ندارد که جان بنده ی دیگری را بگیرد . من فکر میکنم نظریه صدور حکم اعدام اشتباه است چه اینکه تا خدایی هست و برای بنده هایش خدایی میکند ، بنده ی دیگری درجایگاه قاضی این حق را نداشته و ندارد . درست است که این افراد قطعاً و بلاشک مجرم هستند و قربانیانی مظلوم داشته اند ، اما باید دید چرا این اتفاق افتاده است . باید دید جامعه چه کوتاهی ها و کاستی هایی داشته است که چنین نتایجی برای این مردم در بر داشته است.

نقل است که روزی جوانی را به اتهام “خودارضایی” نزد حضرت علی علیه السلام آوردند ، امام دستور دادند برای تنبیه وی ، با ترکه ای چند ضربه بر دستان او بزنند و سپس از محل بیت المال ، هزینه ازدواج او را بپردازند تا دیگر نیازی به این کارها نداشته باشد.در واقع ، سیاست حکومتی امام علی علیه السلام ، صرفاً بر برخورد و تنبیه استوار نبود بلکه ناظر به رفع نیازهای مردم نیز بوده است .

واقعیت این است که بسیاری از بزهکارانی که مرتکب جرم و جرائم جنسی می شوند ، “نیازهای پاسخ داده نشده” دارند و این، وظیفه حکومت است که با کارآمدی ، اوضاع اقتصادی و اجتماعی مردم را مدیریت کند نه اینکه هر از چند گاهی چند نفر را به دار بکشد تا عبرتی شود برای دیگران . باید دید همین مردم ِ تماشاچی از دیدن این صحنه ها بیشتر لذت میبرند یا عبرت میگیرند ؟!!!

خدایا با این امتحان های دشوار، امـتـحـانـمـان نکن . خدایا تنهایمان نگذار ... ما از بی تو بودن میترسیم .


نوشته شده در چهارشنبه 91/11/11ساعت 9:34 صبح توسط سعید نظرات ( ) | |

 

خدایا: دانستن این که چقدر مرا دوست داری کار سختی نیست

وقتی گریه هایم شیشه های اتاق را لمس میکند

وقتی دستانم بر روی شیشه ها سر میخورد

هر روز از انگشتانم شروع میشوی، به کنه وجودم میروی

و آنگاه این هیاهو از حنجره ام به تو میرسد

خدایا: من یک جسم سردم پر از نوسان های ناخواسته و احساسات نانوشته

و تو در میان همه ی اینها یک هستی مطلق هستی

یک معجزه که مرا به وجد می آورد

من در نگاه کردن به تو، واژه ای میشوم در متنی گسترده

تو مرا در سکوتم فهمیدی

وقتی که دلهره، آخرین کلمه ی مشترک چشم ودلم بود

وقتی ساعتها اجازه ی حرکت را از زمان گرفتند

وقتی همه ی رقصیدن من، تب و لرزم بود

هیچکس مثل تو نقطه چین ها را پر نمیکند

تویی که اول از هرکس و هرچیزی به ذهنم خطور میکنی

وآخر همه میروند و تو باز هم ادامه داری

میخوابم در آغوش تو

تا لرزش دندانهایم

تپش قلبم

و حالت ایستای دردم را فراموش کنم

بگذار که هر لحظه دوباره به تو بگویم: سلام!

و آنقدر به آسمان نگاه کنم که ستاره ها به عشقم حسودی کنند

خدایا:این روزها که دست های تو مرا به فردا میکشد،

حس غریبی دارم

گاهی اشک..گاهی بغض..گاهی درد

بگذار مدام صدایت کنم

تا بودنت را فراموش نکنم!


نوشته شده در دوشنبه 91/11/9ساعت 6:53 عصر توسط سعید نظرات ( ) | |


وقتی مثل من تنها باشی...

از تعطیل بودن هیچ روزی ذوق نمی کنی !

همیشه تو تعطیلات تنهایی آدم چندین برابر میشه...

 


دسته بندی :


نوشته شده در دوشنبه 91/11/9ساعت 10:19 صبح توسط سعید نظرات ( ) | |


آخرین مطالب
» دق…
مانند یک بهار …
پسرک تنهایک شبی مجنون نمازش را شکست...
جان تو...
دیگر زمین بوی زندگی نمی دهد
کسی را روزگاری دوست داشته ام
عشق
تنهایی درد دارد..
عشقی دگر نمانده..!
[عناوین آرشیوشده]

Design By : WeblogBartar.com