سفارش تبلیغ
صبا ویژن

























عاشق دل شکسته...؟

دق…

 

 

Naghmehsara.ir (43)

گاهی سرسری رد شو..

زندگی کن…

چرا که..

“دقت” .. “دق ات” میدهد..


نوشته شده در چهارشنبه 92/1/21ساعت 11:51 صبح توسط سعید نظرات ( ) | |

 

Naghmehsara04

مانند یک بهار …
مانند یک عبور …
از راه می رسی و مرا تازه می کنی …
همراه توهزار عشق از راه می رسد …
همراه تو بهار …
بردشت خشک سینه من سبز می شود …
وقتی تو می رسی …
در کوچه های خلوت و تاریک قلب مـــــــــن …
مهتاب می دمد …
وقتی تو می رسی …
ای آرزوی گم شده بغض های مـــــــــن …
من نیز با تو به عشق می رسم ….


نوشته شده در چهارشنبه 92/1/21ساعت 11:50 صبح توسط سعید نظرات ( ) | |

یک شبی مجنون نمازش را شکست...

یک شبی مجنون نمازش را شکست /

بی وضو در کوچه ی لیلا نشست /

گفت : یارب از چه خوارم کرده ای ؟ /

 بر صلیب عشق دارم کرده ای ؟ /

مرد این بازیچه دیگر نیستم /

این تو و لیلای تو ، من نیستم /

گفت ای دیوانه ، لیلایت منم /

در رگت پنهان و پیدایت منم /

 سال ها با جور لیلایت ساختی /

من کنارت بودم و نشناختی .
عاشقانه




نوشته شده در چهارشنبه 92/1/21ساعت 11:37 صبح توسط سعید نظرات ( ) | |


دنیای عجیبی شده است . . . 

برای دروغ هایمان ،

خدا را قسم میخوریم ، 

و به حرف راست که میرسیم ؛



می شود جان ِ تــو . . .


نوشته شده در جمعه 92/1/9ساعت 2:25 عصر توسط سعید نظرات ( ) | |

خدایا...

کودکان گل فروش را می بینی!؟

مردان خانه به دوش

دخترکان تن فروش

مادران سیاه پوش

کاسبان دین فروش

محرابهای فرش پوش

زبانهای عشق فروش

انسانهای آدم فروش

همه را می بینی...؟!

می خواهم یک تکه آسمان کلنگی بخرم

دیگر زمینت بوی زندگی نمی دهد...!!!


 


نوشته شده در یکشنبه 91/12/27ساعت 6:29 عصر توسط سعید نظرات ( ) | |


 

آنقدر آمدنت



 به تاخیر افتاده است



 

 که فقط می دانم



 

 کسی را



 

 روزگاری دوست داشته ام



 که حالا شاید



 دیگر نشِناسَمش ...

 

 

 

 



نوشته شده در یکشنبه 91/12/27ساعت 6:23 عصر توسط سعید نظرات ( ) | |

عشق مانند هوا


همه جا جاری است


قدری جانانه بکش


نوشته شده در سه شنبه 91/12/22ساعت 11:19 صبح توسط سعید نظرات ( ) | |

                 

ای دل! شدی سنگ صبوری برای همه.
 
همیشه شریک دردهایشان بودی و همنشین دل خرابشان..
 
همیشه لحظه های تنهایشان با تو تقسیم می شد و بغض های گلوگیرشان با گریه بر شانه های تو
 
 
جاری می شد.  
 
ولی کاش می دانستند درد تو کمتر نیست، حال تو بهتر نیست..
 
کاش می توانستی فریاد زنی که تنهایی درد دارد و چه سخت است..
 
اما ملالی نیست!
 
شاید، شاید قسمتت این بود.
 
درد کشیده باشی تا بفهمی حال دلی را که درد امانش را بریده و بفهمی نگفته هایی را که پشت
 
 
سنگینی یک بغض پنهان مانده.


 ********************

 
خدایا تنها مگذار دلی را که هیچکس دردش را نمی فهمد،
 
 
چرا که خود می دانی چه سخت است تنهایی.


نوشته شده در یکشنبه 91/12/13ساعت 9:49 عصر توسط سعید نظرات ( ) | |

 
 

 
دیگر نمیدانم چه بگوییم و چه چیزی را به توصیف بکشانم. انگار تمام کلمات ته گرفتند و چیزی برای
 
 
 
گفتن باقی نمانده است.
 
 
انگار چشمانم را بسته ام و دیگر نظاره گر هیچ چیزی نیستم
 
 
و گویی کاملا نسبت به اطرافم بی تفاوت شده ام و احساسی برای ابراز نمی بینم.
 
 
 مثل اینکه سازهایم برای رقصیدن از بین رفته اند.
  
 
 
ممکن است دلیلش این باشد:

    
 زندگی آنطور که بخواهد پیش می رود حتی اگر من نخواهم...

نوشته شده در یکشنبه 91/12/13ساعت 9:40 عصر توسط سعید نظرات ( ) | |


آخرین مطالب
» دق…
مانند یک بهار …
پسرک تنهایک شبی مجنون نمازش را شکست...
جان تو...
دیگر زمین بوی زندگی نمی دهد
کسی را روزگاری دوست داشته ام
عشق
تنهایی درد دارد..
عشقی دگر نمانده..!
[عناوین آرشیوشده]

Design By : WeblogBartar.com