یک شبی مجنون نمازش را شکست / بی وضو در کوچه ی لیلا نشست / گفت : یارب از چه خوارم کرده ای ؟ / بر صلیب عشق دارم کرده ای ؟ / مرد این بازیچه دیگر نیستم / این تو و لیلای تو ، من نیستم / گفت ای دیوانه ، لیلایت منم / در رگت پنهان و پیدایت منم / سال ها با جور لیلایت ساختی /
من کنارت بودم و نشناختی .
نوشته شده در چهارشنبه 92/1/21ساعت
11:37 صبح توسط سعید نظرات ( ) | |
Design By : WeblogBartar.com |