سفارش تبلیغ
صبا ویژن

























عاشق دل شکسته...؟

کسی که پول میگیرد تا دروغ بگوید دلال است.

کسی که پول میگیرد تا راست را دروغ و دروغ را راست جلوه دهد وکیل است.

کسی که پول میگیرد تا راست و دروغ را تشخیص دهد قاضی است.

کسی که دروغ میگوید تا پول بگیرد گداست.

کسی که جز راست چیزی نمیگوید بچه است.

کسی که به خودش هم دروغ میگوید متکبر و خودپسند است.

کسی که دروغ خودش را باور می کند احمق است.

کسی که سخنان دروغش شیر...


نوشته شده در پنج شنبه 91/10/28ساعت 8:39 عصر توسط سعید نظرات ( ) | |

یادش بخیر زمانی که عشق بود و عاشقی
مجنون جان میداد برای لیلی.
یادش بخیر زمانی که وفا بود و صداقت
دلتنگی و انتظار نیز که جای خودش بود ، بماند…

برای خواندن متن به ادامه مطلب مراجعه کنید.

یادش بخیر زمانی که عشق بود و عاشقی
مجنون جان میداد برای لیلی.
یادش بخیر زمانی که وفا بود و صداقت
دلتنگی و انتظار نیز که جای خودش بود ، بماند…
یادش بخیر آن زمان که عاشق فکر و ذکرش پیش معشوقش بود
نگاهش به سوی کسی دیگر نبود و دلش مال کسی بود.
یادش بخیر زمانی که عشق بوی خیانت نمیداد
دل عاشق جز معشوقش به هیچ دل دیگری راه نمیداد.
یادش بخیر آن زمان معرفتی بود ، بودن عاشق در گرو بودن معشوقش بود.
یادش بخیر زمانی بود عاشق شدن یک بار بود
عشق ورزیدن و محبت کردن همیشگی بود.
گذشت لحظه ای که قصه ی عشق ، حقیقت زندگی بود
حرفهای عاشق به معشوقش باور کردنی بود.
یادش بخیر زمانی که کلام مقدس عشق در قلب عاشقان حک شده بود


نوشته شده در پنج شنبه 91/10/28ساعت 7:54 عصر توسط سعید نظرات ( ) | |

زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد.


نوشته شده در پنج شنبه 91/10/28ساعت 2:2 عصر توسط سعید نظرات ( ) | |

بلبلبلومدیر تصویرنظر


 

 

آیا در مورد بزرگترین و بهترین پادشاه ایران چیزی می دانید؟

کوروش، ملقب به کوروش بزرگ یا کوروش کبیرهمچنین معروف به کوروش دوم، نخستین پادشاه و بنیان‌گذار شاهنشاهی هخامنشی بود. کوروش به مدت سی سال، از سال 559 تا 529 پیش از میلاد، بر ایران سلطنت کرد.

درباره? کوروش تمام مورخین توافق دارند که شاهی بود با عزم، عاقل و رئوف که در موارد مشکل به عقل بیش از قوه متوسل می‌شد و برخلاف پادشاهان آشور و بابل، با مردم مغلوب رئوف و مهربان بود. جنگ و بوی خون او را برخلاف فاتحان دیگر مغرور نکرد و رفتار او با پادشاهان مغلوب لیدیه و بابل سیاست تسامح او را بخوبی نشان می‌دهد. با پادشاهان مغلوب به اندازه‌ای مهربانی می‌کرد که آنها دوست کوروش شده و در مواقع مشکل به او یاری می‌نمودند. با مذهب و معتقدات مردم کاری نداشت بلکه برای جذب قلوب ملل آداب مذهبی آنها را محترم می‌داشت. شهرها و ممالکی که در تحت تسلط او در می‌آمدند، هیچگاه معرض قتل و غارت واقع نمی‌شدند.آنچه درباب وی برای مورخ جای تردید ندارد، قطعاً این است که لیاقت نظامی و سیاسی فوق‌العاده در وجود او، با چنان انسانیت و مروتی در آمیخته بود که در تاریخ پادشاهان شرقی پدیده‌ای به‌کلی تازه به شمار می‌آمد.کوروش از ذکر عناوین و القاب احتراز داشت، در کتیبه‌هایی که از او مانده، این عبارت ساده خوانده می‌شود، من کوروش شاه هخامنشی هستم. حال آنکه شاهان دیگر خود را خدا می‌خواندند.

ایرانیان کوروش را پدر و یونانیان او را سرور و قانون‌گذار می‌نامیدند و به وی به چشم یک فرمانروای آرمانی می‌نگریستند. یهودیان این پادشاه را، به منزله مسیح پروردگار به شمار می‌آوردند، ضمن آن‌که بابلیان او را مورد تأیید مردوک می‌دانستند.

تبار کوروش از جانب پدرش به پارس‌ها می‌رسد که برای چند نسل بر انشان (انزان) و عیلام (شمال خوزستان کنونی)، حکومت کرده بودند. کوروش درباره? خاندانش، بر سفالینه? استوانه‌ای شکلی، محل حکومت آن‌ها را نقش کرده‌است.

اینکه چه وقایعی روی داده که پارس‌ها عیلام را تسخیر نموده و شاخه‌ای از سلسله? هخامنشی را در آنجا برقرار کرده‌اند، معلوم نیست. احتمال می‌رود که پس از آنکه آشور بنی پال در سال 645 پیش از میلاد، دولت عیلام را منقرض کرد، پارس‌ها از فرصتی که در اثر جنگ بین آشور و ماد بدست آمده بود، استفاده کرده، پادشاهی جدیدی را در انشان تأسیس کرده‌باشند.

هخامنش سر سلسله? این دودمان است که در حدود 700 سال پیش از میلاد، میزیسته‌است. پس از مرگ او، فرزندش چا ایش پیش به حکومت پارس و انشان (انزان) رسید. بعد از فوت او سلسله? هخامنشی دوشاخه شده و کوروش یکم شاه انشان و عیلام و آریارامن شاه پارس شد. سپس پسران هر کدام، به ترتیب کمبوجیه یکم شاه انشان و عیلام و آرسام شاه پارس، بعد از آن‌ها حکومت کردند.

کمبوجیه یکم با شاهدخت ماندانا، دختر ایشتوویگو (آژی دهاک یا آستیاگ) پادشاه ماد، ازدواج کرد و کوروش بزرگ نتیجه این ازدواج بود.

داریوش بزرگ در کتیبه بیستون نیز این مطلب را تأیید می‌کند، زیرا شاه مزبور می‌گوید، من نهمین شاه از سلسله? دوگانه? هخامنشی هستم. (با حذف ویشتاسپ چون پدر داریوش بزرگ به عنوان شاه حکمرانی نکرده‌است.

تاریخ نویسان باستانی از قبیل هرودوت، گزنفون وکتسیاس درباره چگونگی زایش کوروش اتفاق نظر ندارند. اگرچه هر یک سرگذشت تولد وی را به شرح خاصی نقل کرده‌اند، اما شرحی که آنها درباره ماجرای زایش کوروش ارائه داده‌اند، بیشتر شبیه افسانه می‌باشد. تاریخ نویسان نامدار زمان ما همچون ویل دورانت و حسن پیرنیا و پرسی سایکس، افسانه زایش کوروش بزرگ را از هرودوت برگرفته‌اند.

فرزندان کورش

همسر کوروش بزرگ کاساندان بود. کوروش کاساندان را بسیار دوست می‌داشت و پس از مرگش در سراسر امپراتوری کوروش، مراسم سوگواری برپاکردند.

پس از مرگ کوروش، فرزند ارشد او کمبوجیه دوم به سلطنت رسید. نام پسر کوچکتر کوروش بردیا بود.

کوروش بجز این دو پسر، دارای سه دختر به نام‌های آتوسا (به اوستایی هئوتسه به معنی خوش اندام)، رکسانا (روشنک یا به اوستایی رئوخشنه) و آرتیستونه (آرتوستونه) بود.

آتوسا بعدها با داریوش بزرگ ازدواج کرد و مادر خشایارشا، پادشاه قدرتمند ایرانی شد.

 

نظر یادتون نره.


نوشته شده در پنج شنبه 91/10/28ساعت 1:16 عصر توسط سعید نظرات ( ) | |

زندگی تسلسل وار غمهاست در مدار . دوار . تکرار.....
خسته / شکسته همچو کسی بر دار .
اعتراف میکنم فصل ایمان مرده است . اما هنوز ......
خدا در رگ رگ برگها جاریست.آفرین


نوشته شده در چهارشنبه 91/10/27ساعت 11:7 عصر توسط سعید نظرات ( ) | |

ای عشقبووووس

 

ای عشق تو بانوی سیه فام منی

زیبای خموش عمر و ایام منی


دیری است در این باغ که گلبانگت نیست

ای مرغ غمین که بر سر بام منی

شیرینی و شور بزم جانها بودی

اینک چو شراب تلخ در جام منی

گر خوی تو با رمیدگی همراه است 

کی رام منی ‌آهوک آرام منی؟


یک شمع چو قامتت نمی افروزند

اما تو همان ستاره شام منی

گر ننگ به نام عشق کردند چه باک

بدنام بدانی تو و خوشنام منی


هرچند که ناکام گذشتیم ز هم

چون طعم طرب هنوز در کام منی


آغاز تو بودی ام خوشا آن آغاز

شادا به تو چون غم که سرانجام منی


چون چهره تو هنوز در تاریکی است

ای عشق تو بانوی سیه فام منی


                     نویسنده:سعید یوسفیوااااای 


نوشته شده در چهارشنبه 91/10/27ساعت 10:23 صبح توسط سعید نظرات ( ) | |

درباره ی عشق(برای پسران)

اما این نماد معنی را در حسن صورت دیدن یک استنباط کاملاً عرفانی و منوط به عشق عرفانی است. اما منظومه سرایان دیگر ادبیات فارسی چون نظامی در منظومه « خسرو و شیرین » بسیار با تحلیل زیبا و شگرف از بیداری عشق و بیدار شدن عشق را منوط به حسن صورت می داند. در آن جایی که نقاش چیره دست و ماهر صورت خسرو را بر کاغذ رسم می کند و چون چشم شیرین به آن صورت می افتد می گوید:

درباره ی عشق(برای پسران)

 

به خوبان گفت کان صورت بیارید

که کرده است این رقم پنهان مدارید

بیاوردند صورت پیش دلبند

بدان صورت فرو شد ساعتی چند

نه دل می داد از او دل برگرفتن

نه می شایستشی اندر برگرفتن

چو می دید از هوس می شد دلش سُست

چو می کردند پنهان باز می جست

 

 

 

اما صورت نزد عطار مفهوم دیگری را می رساند، عطار ماهیت را در صورت جستتجو نمی کند بلکه جاودانگی ماهیت را نیز مبادی عشق می پندارد چنانچه این حکایت مدعای این حالت است.

 

درباره ی عشق(برای پسران)

 

دردمندی پیش شبلی می گریست

شیخ ازو پرسید کاین گریه ز چیست

گفت شیخا ! دوستی بود آن من

کز جمالش تازه بودی جان من

وی بمرد و من بمیرم از غمش

شد جهان بر من سیاه از ماتمش

شیخ گفتا شد دلت بی خویش ازین؟

خود نمی باشد سزایت بیش ازین

دوستی دیگر گزین این بار تو

که نمیرد هم نمیری زار تو

دوستی کز مرگ نقصان آورد

دوستی را از غم جان آورد

هر که شد در عشق صورت مبتلا

هم از آن صورت فتد در صد بلا

 

 

این بینش عرفانی در واقع به کنکاش ماهیت و درک و حس کردن حقیقت استوار است. از اینرو نزد برخی از عرفا مفهوم صورت به عنوان یک امر زیر ساختی و زیر بنائی و محسوس برای درک حقیقت تلقی نمی شود.

 

چون صورت خود الگوی تجملات است یا به عباره دیگر صورت یک قرار داد زمان می باشد. اما این را باید دانست که « صورت » در کثرت آرأ به اشکال گوناگونی تبلور می کند مانند این که برای مجنون گفتند که در شهر دختران زیبا روی زیادی وجود دارند لیلی که این قدر زیبا نیست که او را دوست می داری مجنون برای شان می گوید: شما چون مجنون نیستید این حرف را می زنید، این رویارویی مجنون با عده یی را مولانا در مثنوی بصورت بسیار زیبا بیان می دارد اما از دیدگاه جامعه شناسانه الزامی است تا بر حسب تبیین جوامع از همدیگر و جغرافیای فرهنگ ها مقیاسی و تبلور عشق را در قالب حماسه ها، داستان های عشقی، و در کل در آثار ادبی به بررسی گرفت این مبحث مهم یعنی ( تبلور عشق برحسب تبئین جوامع ) را در نوشته های بعدی من به گونه مفصل واگذار می کنم.

درباره ی عشق(برای پسران)بووووس

در اخیر این نوشته سخنان عنصرالمعالی در قابوس نامه در باب عشق مملو از جذابیت خواهد بود او می گوید:

  1. بدان ای پسر، که تا کسی لطیف طبع نبود عاشق نشود، از آن چه عشق از لطافت طبع خیزد و هر چه از لطافت خیزد، بی شک لطیف بود، چون او لطیف بود، ناچار در طبع لطیف آویزد، تبیینی که جوانان بیشتر عاشق شوند از پیران ؟!
  2. اما تو جهد کن تا عاشق نشوی؟ اگر گران و اگر لطیف، از عاشقی بپرهیز، که عاشقی با بلاست خاصه به هنگام مفلسی که هر مفلسی که عاشقی ورزد، معاینه در خون خویش سعی کرده باشد. خاصه پیر باشد، که پیر را جز به سیم غرض حاصل نشود.
  3. پس خویشتن را نگاه دار و از عاشقی پرهیز کن، که بی خودان از عاشقی پرهیز نتوانند کردن، از آن چه ممکن نگردد که به یک دیدار کس بر کس عاشق شود، نخست چشم بیند، آنگه دل پسندد، چون دل را پسند افتاد، طبع بدو مایل شود، طبع مایل گشت، آنگاه دل متقاضی دیدار او باشد. 
  4. اما دوستی دیگر است و عاشقی دیگر در عاشقی کسی را وقت خوش نبود و بدان که در دوستی، مردم همیشه با وقتی خوش بود و در عاشقی دایم اندر محنت بود. اگر به جوانی عشق ورزی، آخر عذری بود. هر کس که بنگرد و بداند معذور دارد، گوید که جوان است. جهد کن تا به پیری عاشق نشوی، که پیر را هیچ عذری نباشد. چنانکه از مردم عام باشی، کار آسان تر بود. پس اگر پادشاه باشی و پیر باشی، زینهار تا از این معنا اندیشه نکنی . . . تا در طریق سیاست و حشمت خلل راه نیابد.) این سخنان عالمانه عنصرالمعالی خطاب به پسرش گیلان شاه بود.
  5. پایان

نوشته شده در چهارشنبه 91/10/27ساعت 10:9 صبح توسط سعید نظرات ( ) | |

بووووسدلم شکستشکسته دل

چو بر شکست صبا زلف عنبر افشانش

 

به هر شکسته که پیوست ،تازه شد جانش

کجاست هم نفسی تا به شرح عرضه دهم

که دل چه می کشد از روزگار هجرانش؟

معنی این دو بیت از شعر حافظ:

وقتیکه بادی که از شمال میوزد،موهای عطر افشان و زیبای یار را

به هر طرف می برد

در هر نسیمی که میوزید، گویا جان تازه ای به عاشق خود می بخشید

کجاست کسی مثل من؟

که عاشق است

وزجر درون او را به اعماق غم می برد

وروزگار هجران برای او مثل شب سیاه است

فهیمه خراسانی


نوشته شده در سه شنبه 91/10/26ساعت 11:15 عصر توسط سعید نظرات ( ) | |

بووووسانیس کنج تنهایی کتاب است

                         فروغ صبح دانایی کتاب است


نوشته شده در سه شنبه 91/10/26ساعت 11:35 صبح توسط سعید نظرات ( ) | |

ساساندلم شکستبلبلبلو


نوشته شده در سه شنبه 91/10/26ساعت 11:7 صبح توسط سعید نظرات ( ) | |

   1   2      >

آخرین مطالب
» دق…
مانند یک بهار …
پسرک تنهایک شبی مجنون نمازش را شکست...
جان تو...
دیگر زمین بوی زندگی نمی دهد
کسی را روزگاری دوست داشته ام
عشق
تنهایی درد دارد..
عشقی دگر نمانده..!
[عناوین آرشیوشده]

Design By : WeblogBartar.com